ترجمه، چاپ و انتشار این کتاب در ایران با اجازه و حمایت شخص آقای ویلهلم توسط انتشارات شورا انجام شده است.
وقتـی فرانـس بيـدار شـد و دیـد كـه سـاعتش شکسـته اسـت، خيلـی
عصبانـی شـد.
نتــي زود گفــت: «مــن نمــی دانــم چــه شــده ... مــن کاری
نکـردم. شـاید وقتـی خـواب بـودی پـای خـودت بـه آن
خـورده باشـد.» اما فرانس حرف های او را باور نكرد و با ناراحتی ساعتش را در کوله پشتی اش
انداخت و به راه افتاد...
هر چقدر نتي دروغ های بيشتری
ِسرهم می کرد، در قلب خود
احساس سنگينی بيشتری می کرد.