اگر روزی روزگاری دور از شلوغی شهر، در برکه ای وسط جنگل یک غنچهی نیلوفر آبی دیدی، بی تفاوت از کنارش گذر نکن، شاید آن غنچه همان گل جادویی باشد که قرار است با شکفتنش آرزویت را برآورده کند. راستی تو میدانی بزرگترین آرزویت چیست؟ نویسنده شکفتن غنچه ی نیلوفر آبی را با رسیدن به آرزوها در این داستان، خالقانه به هم پیوند داده است. همراه شدن تصویرهای فانتزی و هنرمندانه ی تصویرگر، بر جذابیت داستان و بر شوق خواندن افزوده است. این اثر و دیگر آثار مجموعه قصه های صبا با هدف توسعه ی تولید آثار تألیفی برای کودکان سنین پیش از دبستان و نوخوان ها انتشار یافته است.
خرس گفت: »یک غنچه ی نیلوفر آبی روی سرت است.« زرافه گردنش را خم کرد و گفت: «بله، توی برکه پیدایش کردم.» خرس گفت: «خوش به حالت، تنها نیلوفر آبی امسال را تو پیدا کرده ای. حالا هر آرزویی داشته باشی برآورده می شود.»