پروانه ای برای تو(داستان ایرانی 2/همه سالان)

عروس و داماد جلوی خنچۀ عقد نشسته بودند و از آینه به یکدیگر نگاه می کردند. شمعدانی ا، شاخهن بات، تنگ ماهی، نان سنگک، قرآن و گلدان همه در آینه دیده می شدند. روی خنچۀ عقد رشته لامپ های رنگارنگ ریز چشمک می زدند. آهنگ ملایمی پخش می شد. صدای مهمانه ا همراه بچه هایی که می دویدند و بازی می کردند از بیرون شنیده می شد. سه ماه بود...

مشخصات ویژگی ها
نویسنده کمال بهروز کيا
مترجم -
نوع جلد کتاب شوميز
قطع کتاب رقعی
تعداد صفحات 78
گروه سنی 16+
شابک 978-600-7579-91-6
تصویرگر -
نوبت چاپ 1
موجود
قیمت :  100,000تومان
        خرید

ماشینم را کنار خیابان پارک کردم. آن قدر خسته بودم که نفهمیدم چطور روی صندلی عقب، پشت صندلی راننده نشستم. هوا گرم و شیشه های ماشین پایین بود. با تکه روزنامه ای خودم را باد می زدم که مرد سن وسال داری در را باز کرد و پشت فرمان نشست. تا خواستم اعتراض کنم گفت: «از بس راه رفتم خسته شدم. چقدر هوا گرمه امروز!» از پشت نگاهش کردم. پیراهن چهارخانۀ آستین کوتاه رنگ و رو رفته ای پوشیده بود. چهارشانه بود و گردن پهنی داشت. موهای دور سرش کوتاه و جوگندمی بود و موهای روی سرش کم پشت و ریخته.

با اعتراض گفتم: «چرا پشت فرمان نشستی؟» گفت: «کمی خستگی در کنم، می روم» یادم افتاد که سوئيچ ماشین را برنداشتم. بیشتر نگران شدم.

عروس و داماد جلوی خنچۀ عقد نشسته بودند و از آینه به یکدیگر نگاه می کردند. شمعدانی ا، شاخهن بات، تنگ ماهی، نان سنگک، قرآن و گلدان همه در آینه دیده می شدند. روی خنچۀ عقد رشته لامپ های رنگارنگ ریز چشمک می زدند. آهنگ ملایمی پخش می شد. صدای مهمانه ا همراه بچه هایی که می دویدند و بازی می کردند از بیرون شنیده می شد. سه ماه بود...

;